ذهن مقایسه گر و طناب نجات ارزشها
ذهن مورچه ای
میگویند مورچهها وقتی در یک خط واحد حرکت میکنند و هدف مشخصی دارند که در بلند مدت برایشان فایده بهتری دارد اگر سر راهشان جذابیتهای دیگری هم قرار دهیم فقط آن را دور میزنند و به مسیری که مناسبتر است ادامه میدهند، جدای از درست و غلط بودن این گزاره، به هر حال درس بزرگی برای ما به عنوان انسان در این اتفاق وجود دارد.
القای ارزش
یک لحظه انسان 70 سال پیش را در نظر بگیریم، با چه دایره انسانهایی در ارتباط بود؟ در طول عمر چه طیف آدمهایی را ملاقات میکرد؟ تجربه دیدار با چند فرهنگ مختلف و ملیت مختلف را داشت؟ اگر یک انسان معمولی را در نظر گرفته باشیم که از جایگاه و مزایای خیلی خاصی برخوردار نبوده به احتمال زیاد آن شخص با طیف خیلی محدودی از افراد و فرهنگها تعامل داشته است.
حالا همین انسان را با یک فرد معمولی در عصر حاضر مقایسه کنید، انسان امروز در کسری از ثانیه با نگاه کردن به یک صفحه جادویی میتواند با هزاران فرهنگ و ملیت و شخصیت ارتباط برقرار کند که هر کدام از افراد درون آن صفحه جادویی جایگاه اجتماعی و مالی و خانوادگی متفاوتی دارد.
مقایسه کردن یکی از مورد علاقه ترین کارهای ذهن ما است به طوری که تقریباً هر روز مقایسههای مختلفی درون ذهن ما رقم میخورد.این ذهن مقایسه گر در 70 سال پیش کار کمتر پیچیدهای در پیش داشت زیرا با تعداد محدودی از افراد و فرهنگها روبرو میشد و بعد از مدتی کفگیر مقایسهاش به ته دیگ میخورد! اما در این بازه از تاریخ با بوجود آمدن اینترنت و همه گیر شدن شبکههای اجتماعی کار ذهن ما شدیداً سخت شده است، ما در حالی که روی مبل 20 سال پیش خانهمان لم دادهایم و تیکه ای از بدنه چوبی مبل در کمرمان فرو میرود در کسری از ثانیه میتوانیم زندگی بلاگری که مهاجرت کرده و در کشورهای غربی و شرقی رفاه و آسایشش را به رخمان میکشد مشاهده کنیم و آن را با وضعیت خودمان مقایسه کنیم.
راستش را بخواهید من بر خلاف اکثر اساتیدم و بزرگواران آموزشی ایران، مخالف شبکههای اجتماعی نیستم و در بلند مدت آنها را حرکت مثبتی به سمت رفاه و پیشرفت بشریت میبینم که خب الان مجال صحبت در این موضوع نیست اما به هر حال هر موجودیتی یک سری ضررها هم دارد و یکی از ضررهای مهم گسترش شبکههای اجتماعی و تسهیل دسترسی انسانها به هم، بوجود آمدن پدیدهای است که من اسم آن را القای ارزش میگذارم.
وقتی شما افراد مختلفی را در شبکههای اجتماعی ببینید که همه آنها از مدل پیراهن خاصی استفاده میکنند به مرور زمان احتمال اینکه احساس کنید آن پیراهن برای شما هم مناسب است افزایش پیدا میکند، عملاً علاقه آنها به آن مدل پیراهن به شما هم القا میشود.
حالا مشکل اینجا است که خیلی وقتها ارزشهای دیگران هم به ما القا میشود.یعنی اگر افراد زیادی در شبکههای اجتماعی به مدل خاصی از رفتار و سبک زندگی علاقمند باشند (یا تظاهر کنند که علاقمند هستند!) این احتمال افزایش پیدا میکند که ما دچار پدیده القای ارزش بشویم و به اشتباه ارزشهای آنها که فقط به ما القا شده را جز ارزشهای اصلی خودمان بدانیم.
تصمیم ساز شو
برای اینکه در فضای شلوغ و پر از همهمه امروز بتوانیم تصمیمهایی بگیریم یا رفتاری انجام دهیم و سبک زندگی انتخاب کنیم که برای شخص ما مناسب باشد نیاز داریم که دید واضحی نسبت به سیستم ارزشهای واقعی خود داشته باشیم.
ما وقتی سیستم ارزشهای شفافی داشته باشیم خیلی کمتر در معرض پدیده القای ارزشهای دیگران قرار میگیریم و به جای اینکه منفعلانه تصمیم بگیریم، خودمان یک تصمیم ساز خواهیم بود و فعالانه و در راستای آن چیزهایی که برای خودمان خوب است و در راستای پازل زندگی مان تصمیم میگیریم.
به طور مثال دیگر جملاتی مثل «ای بابا همه انجام میدن دیگه مگه چیه؟!» یا «این الان مد شده اینقدر عقب مونده نباش» تحت تاثیر قرارمان نخواهد داد و با دید واضح و روشنتری تصمیمات فعالانهای خواهیم گرفت
در طرف مقابل اگر پازل زندگی و سیستم ارزشهایمان شفاف نباشد تبدیل به انسانی خواهیم شد که با هر باد به هر جهتی تغییر مسیر خواهیم داد! روزی یک نوع پوشش باب میشود و با آن هم جهت خواهیم شد روزی دیگر دوستمان در مسیر کاری اش تغییر مسیر میدهد و ما نیز تحت تاثیر آن به تغییر مسیر شغلی مان فکر میکنیم.
اشتباه نکنید! زندگی با سیستم ارزشهای فردی به این معنی نیست که ما همیشه یک جور باشیم و تغییری نکنیم.یکی از اصول زندگی بر اساس پازل زندگی، فرایند بازخورد گیری و اصلاح روند است ولی تفاوت تغییر در انسانی که سیستم ارزشهای فردی شفافی دارد در این است که آن انسان بر اساس آن چیزی که از درونش میجوشد و برایش مناسب است تغییر میکند نه بر اساس محیط و جو اطراف.
یعنی مقایسه بده؟ نمیشه ازش درسی گرفت؟
هدف این مقاله این نیست که ما از مقایسه کردن بیزار باشیم و فرار کنیم، ذهن ما ذاتاً مقایسه را دوست دارد و ما باید بپذیریم که یکی از راههایی که ذهن ما به واسطه آن میتواند محیط اطراف را بهتر درک کند مقایسه کردن است.
ذهن به وسیله مقایسه کردن «فاصله منزلتان و سوپر مارکت محله» با «فاصله شهر مادری تان و شهر محل کارتان» است که بهتر میتواند مسافت را درک کند
یا با مقایسه کردن وزنتان با وزن یک مدل اینستاگرامی بهتر میتواند متوجه میزان افزایش وزنتان شود
پس باید مقایسه کردن را به رسمیت بشناسیم و اطلاعات مفیدی که از بعضی از مقایسهها بدست میآید را استفاده کنیم.
چطوری از اطلاعات حاصل از مقایسه ذهنمان استفاده کنیم؟
وقتی سیستم ارزشهای شفافی داشته باشیم خیلی بهتر میتوانیم از این اطلاعات استفاده مفید کنیم.فرض کنید فردی که درک واضحی از سیستم ارزشهای فردی اش دارد و یکی از ارزشهای مهم اش یادگیری و مطالعه است و حالا در فضای مجازی شخصی را میبینید که تعداد زیادی کتاب خوانده و از بینش بالایی برخوردار است، در این حالت ذهن سریعاً شروع به مقایسه میکند و چون ارزشهای آن شخص مشخص است اتفاقاً به این مقایسه اهمیت میدهد و متوجه میشود که باید در راستای ارزشهایش اقدامات جدیتری انجام بدهد، پس برنامه ریزی میکند تا مثلا بتواند در یک سال آینده ماهانه 2 کتاب مطالعه کند.
به این صورت است که سیستم ارزشهای ما حتی در مقایسه کردنهای ذهنمان هم با اعمال فیلتری میتواند برایمان دست آورد ایجاد کند.
فیلتر شخصی
کاری که ما باید انجام دهیم این است که پازل زندگی مان را اصولی بسازیم(سیستم ارزش ها-تعیین رسالت-هدف گذاری بر اساس آن) و وقتی که این پازل ساخته شد حالا به عنوان یک فیلتر شخصی مهم برای اطلاعاتی که با آن مواجه میشویم استفاده کنیم تا اطلاعات و ارزش هایی که برای ما مناسب نیست را از آن هایی که برای ما مفید است تفکیک کنیم.
در نهایت وقتی این فیلتر در زندگی مان قرار داشته باشد میتوانیم تصمیم های بهتری بگیریم که در مسیر دستیابی به زندگی خشنود یاریمان کند.
مثل همیشه خشنود باشید.
دیدگاهتان را بنویسید